سرتو بر نگردوندی ببینی,
ببینی داره دنیا سرم آوار میشه
چقدر این صحنه تاریک رفتن
داره تو زندگیم تکرار میشه
سرتو برنگردوندی ببینی
چقدر خواهش توی چشمام دارم
ببینی کاری از من بر نمیاد
بجز این که ازت چشم برندارم.
زلف رها در بادت آخر داد بر بادم
لایق نبودم بندگی را کردی آزادم
بردم شکایت از تو پیش مستی چشمت
لب وا نکرد اما صدای سرمه بنیادم
در هر کجا باشی فراموشت نخواهم کرد
گفتی و در آغوش چشمانت بردی از یادم
خواهد شنید آخر تو میگفتی دلا دیدی
پشت در بی اعتنایی ماند فریادم
یک روز چون زنجیردرپای من افتادی
یک عمر همچون سایه بر پای تو افتادم
خواهد شنید آخر تو میگفتی دلا دیدی
پشت در بی اعتنایی ماند فریادم
زلف رها در بادت آخر داد بر بادم
لایق نبودم بندگی را کردی آزادم
بردم شکایت از تو پیش مستی چشمت
لب وا نکرد اما صدای سرمه بنیادم
شد خزان گلشن آشنایی
باز هم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل. طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی
با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
عشق و وفاداری با تو چه دارد سود
آفت خرمن مهر ووفایی
نوگل گلشن جورو جفایی
از دل سنگت...آه
دلم از غم خونین است
روش بختم این است
از جام غم مستم
دشمن می پرستم
تا هستم
تو و مست ازمی به چمن
چون گل خندان از مستی بر گریه من
با دگران در گلشن نوشی می
من ز فراقت ناله کنم تا کی؟
تو و این چون ناله کشیدن ها
من و گل چون جامه دریدنها
ز رقیبان خواری دیدنها
دلم از غم خون کردی
جه بگویم چون کردی
دردم افزون کردی
برو ای از مهر و وفا عاری
برو ای عاری ز وفاداری
که شکستی چون زلفت عهد مرا
دریغ و درد از عمرم
که در وفایت شد طی
ستم به یاران تا چند
جفا به عاشق تا کی؟
نمی کنی ای گل یکدم یادم
که همچو اشک از چشمت افتادم
گرچه ز محنت خوارم کردی
با غم و حسرت یارم کردی
مهر تو دارم باز
بکن ای گل با من
هرچه توانی ناز
کز عشقت میسوزم باز
عمر من ای گل. طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی
با تو وفا کردم تا به تنم جان بود