لحظه های خسته ام را بی نگاهت رنگ نیست / در فضای سینه ام جز یاد تو آهنگ نیست
تو باش ، نه به این خاطر که در این دنیای بزرگ تنها نباشم
تو باش ، تا در دنیای بزرگ تنهاییم ، تنها ترین باشی . .
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی / آخر ای ماه تو هم درد من مسکینی
تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من / سر راحت ننهادی به سر بالینی . . .
دیدن دوباره ی تو واسه من آغازه / اوج شادی پرنده ، لحظه ی پروازه . . .
کجایی همه دنبالت می گردن.فکر می کنن گم شدی. بگم توی قلبمی تا خیالشون راحت بشه...
دل را به عشق تو سپردم چه کنم ؟
دل دادم و اندوه تو بردم چه کنم؟
من زنده به عشق توام ای یار اما
از آرزوی روی تو مردم چه کنم؟
در فراغت آهنگ قلبم در غم است بی صدا میخندم اما روزگارم در غم است
تو یادت نیست ولی من خوب به خاطر دارم که برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از آب
واهمه داشت...
دل کندن اگر کار آسانی بود فرهاد به جای بیستون دل می کند.
حقیقت تلخه اما نه به تلخی تنهایی.تنهایی سخته اما نه به سختی جدایی