دلتنگی ها ...
دلتنگی ها ...

دلتنگی ها ...

بی تو میمیرم....


وقتی من از تو بی خبر میمونم میمیرم
وقتی به یادت تا سحر میخونم میمیرم
بدون تو دنیا برام زندونه میمیرم
یه روز کنج این زندونه ویرونه میمیرم

میمیرم میمیرم
من بی تو میمیرم میمیرم

هر جا میرم چشمای تو پیش رومه
روی تو چون آینه ای پیش رومه
میپیجه تو خاطر من عطر خوبت
با تو بودن تا به ابد آرزومه
به تو محتاجم من
ای هوای تازه
نفس من با تو
زندگی میسازه
بی تو میمیرم

تو منو دعوت کن به شهر چشمات
تو منو مهمون ستاره ها کن
تو منو مهمون ستاره ها کن
تو منو دعرت کن به روشنیها
از تموم غمها دلو رها کن
از تموم غمها دلو رها کن

هر جا میرم چشمای تو پیش رومه
با تو بودن تا به ابد آرزومه
به تو محتاجم من
ای هوای تازه
نفس من با تو
زندگی میسازه
بی تو میمیرم

تو منو دعرت کن به شهر چشمات
تو منو مهمون ستاره ها کن
تو منو مهمون ستاره ها کن
تو منو دعرت کن به روشنیها
از تموم غمها دلو رها کن
از تموم غمها دلو رها کن
هر جا میرم چشمای تو پیش رومه
با تو بودن تا به ابد آرزومه
به تو محتاجم من
ای هوای تازه
نفس من با تو
زندگی میسازه
بی تو میمیرم
بی تو میمیرم

سیب

تو به من خندیدی


و نمی دانستی که من به چه دلهره ای سیب را دزدیم


باغبان از پس من تند دوید


سیب را در دست تو دید


سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک


سالهاست تو رفتی و خش خش گام تو تکرار کنان می دهد ازارم و من سخت در این

پندارم


که چرا خانه کوچک من سیب نداشت


خیال تو

لحظه ای با خویش خلوت می کنم


در خیالم با تو صحبت می کنم


بر زبان آهنگ نی سر می دهم


از جداییها شکایت می کنم


باز فردا حاجتم دیدار توست


از خدایم کسب حاجت می کنم


من برای آفتاب عمر تو


عمر خود را با توقسمت می کنم


باز فرداشب درون یک اتاق


لحظه ای با خویش خلوت می کنم