دلتنگی ها ...
دلتنگی ها ...

دلتنگی ها ...

حرفامو میشنوی ، از لابلای شعر ، این جوری بهتره

حرفامو میشنوی ، از لابلای شعر ، این جوری بهتره
اما بدون هنوز ، شبهام بدون اشک ، محال بگذره
بودی کنار من ، اما چه سوتو کور ، من بودم و خودم
با این همه ولی ، از گوشه گیریات ، خسته نمیشدم
تو با خودم که هیچ ، با سایه ی منم ، حرفی نمیزدی
با این همه ولی ، به شب نشینیه ، دلم خوش اومدی
با این همه ولی ، به شب نشینیه ، دلم خوش اومدی
خوش اومدی
از چی برات بگم ، وقتی نگفته هام ، با من عجین شده
حس میکنم دلم ، غمگین ترین دله ، روی زمین شده
روزها که میگذرن ، اما محاله که ، حسم عوض بشه
آخه هر شب یه ذره شعر
روح خرابمو ، سمت تو میکشه
آخه هر شب یه ذره شعر
روح خرابمو ، سمت تو میکشه
سمت تو میکشه
امشب قراره که ، با خاطرات تو
بازم بشینمو ، باز درد و دل کنم
با کاغذای شعر ، صبح و ببینمو
غرق خودم بشم ، با قطره های اشک
رو کاغذای خیس
این بیت آخر اما همیشه شعر پایان قصه نیست
پایان قصه نیست
پایان قصه نیست
پایان قصه نیست
پایان قصه نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد