دلتنگی ها ...
دلتنگی ها ...

دلتنگی ها ...

ضرب المثل فارسی از (ل) تا آخر

فصل ل

لالائی بلدی چرا خوابت نمی بره!

لب بود که دندان آمد!

لقمان حکیم را گفتند: ادب از که آموختی ؟ گفت: از بی ادبان! (گلستان سعدی)

لیلی را از چشم مجنون باید دید!

فصل م

ما از خیک دست برداشته ایم، خیک از ما دست بر نمی دارد!

ما اینور جوب تو اونور جوب!

مادر را دل می سوزد، دایه را دامن!

مادر که نیست، با زن بابا باید ساخت!

مار بد بهتر بود از یار بد!

مار پوست خودش را رها می کند اما خوی خودش را رها نمی کند!

مار تا مار نخورد اژدها کی شود؟

مار خورده، افعی در آمده!

مار را با دست غیر باید گرفت.

مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد!

مارگیر را آخرش مار می کشد!

مار مهره، هر ماری ندارد!

مار هر کجا کج رفت، توی لانه خودش راست می رود!

ماستها را کیسه کردند!

ماست مالی کردن!

ماستی که ترش است از تغارش پیداست!

تغار: ظرف سفالینه دراز و بزرگ که در آن ماست ریزند.

ما صد نفر بودیم تنها، آنها سه نفر بودند همراه!

ما که در جهنم هستیم، یک پله پائین تر!

مال است نه جان است که آسان بتوان داد!

مال به یک جا می رود، ایمان به هزار جا!

مالت را خوار کن خودت را عزیز!

مال خودت را محکم نگه دار همسایه را دزد نکن!

مال دنیا وبال آخرت است!

مال ما بالای گل مناره، مال مردم زیر تغاره!

تغار: ظرف سفالینه دراز و بزرگ که در آن ماست ریزند.

مال مفت صرافی ندارد!

مال ممسک، میراث ظالم است!

ما و مجنون هم سفر بودیم در دشت جنون          او بمطلب ها رسید و ما هنوز آواره ایم!

ماه درخشنده چو پنهان شود                           شب پره بازیگر میدان شود!

ماه همیشه زیر ابر پنهان نمی ماند!

ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است!

ماهی ماهی رو می خورد، ماهی خوار هر دو را!

مثل سیبی که از وسط نصف کرده باشند!

مثل کنیز ملاباقر!

مرد خردمند هنر پیشه را                  عمر دوباریست در این روزگار

 تا به یکی تجربه آموختن                 با دگری تجربه بردن بکار  (سعدی)

مرد با همتش و مرغ با بالش اوج می گیرد.

مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان.

مرغ بی وقت خوان را باید سر برید!

مرغ زیرک که می رمید از دام                       با همه زیرکی بدام افتاد!

مرغ صحرا و سنگ بیابان است.

مرغ گرسنه، ارزن به خواب می بینه!

مرغ همسایه غاز است!

مرغی را که در هواست نباید به سیخ کشید!

مرغ یه پا دارد!

مرغی که انجیر می خورد نوکش کج است!

مرگ برای من، گلابی برای بیمار!

مرگ به فقیر و غنی نگاه نمی کنه!

مرگ خوب است، اما برای همسایه!

مرگ یک بار، شیون هم یک بار!

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!             نابرده رنج گنج میسر نمی شود...  (سعدی)

مزن بر سر ناتوان دست زور                       که روزی درافتی به پایش چو مور

مزن بی تامل به کاری تو دست.

مشک خالی و پرهیز آب!

مشو با ناکسان همدم که صحبت را اثر باشد.

معامله با خودی غصه دارد.

معامله نقدی بوی مشک می دهد!

معما چو حل گشت آسان شود!

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم          تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال(سعدی)

من از بیگانگان هرگز ننالم                           که با من هر چه کرد آن آشنا کرد (حافظ )

منت مکش ار دوست بود حاتم طائی.

من اینجا و خلیفه در بغداد!

من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش           چون به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش

(مرتضی قلیخان  شاملو)

موش به سوراخ نمی رفت جارو به دمش می بست!

موش زنده بهتر از گربه مرده است!

موش به همبانه (انبار) کار ندارد، همبانه به موش کار دارد!

موش و گربه که با هم بسازند دکان بقالی خراب می شود!

مهتاب نرخ ماست را می شکند!

مهره ی مار دارد!

مه فشاند نور و سگ عوعوکند          هر کسی بر طینت خود می تند! (مولوی)

مهمان باید خنده رو باشد اگر چه صاحب خانه، خون گریه کند!

مهمان تا سه روز عزیز است!

مهمان که یکی شد صاحبخانه گاو می کشد!

مهمون ناخوانده خرجش به گردن خودش است!

میازار موری که دانه کش است                    که جان دارد و جان شیرین خوشست

میان حق و باطل چهار انگشت فاصله است!

میان دعوا، حلوا خیرات نمی کنند!

میان دعوا نرخ تعیین می کند!

می خواهی عزیز شوی یا دور شو یا کور!

میراث خرس به کفتار می رسه!

میوه را بخور و راجع به درخت سوال مکن.

میوه خوب نصیب شغال شود!

فصل ن

نابرده رنج گنج میسر نمی شود                     مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!

ناخوانده به خوان خدا نتوان رفت!

نادان را به از خاموشی نیست.

نبرّد رگی تا نخواهد خدای!                           ?اگر تیغ عالم بجنبد ز جای...?

نخود هر آش!

نردبان، پله به پله!

نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت           هر طفل نی سوار کند تازیانه اش (صائب)

نردبان دزدها!

نزدیک شب نخواب تا خواب آشفته نبینی!

نزن در کسی را تا نزنند درت را!

نشُسته پاکه!

نفسش از جای گرم بیرون می آید!

نکرده کار را نبرند بکار!

نوشدارو بعد از مرگ سهراب!

نوکر بی جیره و مواجب تاج سر آقاست!

نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار!

نان به همه کس بده، اما نان همه کس مخور!

نانت را با آب بخور، منت آبدوغ مکش!

نان را به اشتهای مردم نمی شود خورد!

نونش توی روغن است!

نون گدائی را گاو خورد، دیگه بکار نرفت!

نون نامردی توی شکم مرد نمی ماند!

نه آبی و نه آبادانی، نه گلبانگ مسلمانی!

نه آفتاب از این گرم تر می شود و نه غلام از این سیاه تر!

نه به آن خمیری، نه به این فطیری!

نه به آن شوری شوری، نه به این بی نمکی.

نه بر مرده، بر زنده باید گریست!              گر این تیر از ترکش رستمی است... (فردوسی)

نه پسر دنیائیم نه دختر آخرت!

نه پشت دارم نه مشت!

نه چندان بخور کز دهانت برآید                      نه چندان که از ضعف جانت برآید (سعدی)

نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند ونه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.

نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم!        الهی بخت برگردد از این طالع که من دارم.

نه دزد باش نه دزد زده!

نه راه پس دارم نه راه پیش!

نه سر پیازم نه ته پیاز!

نه سر کرباسم نه ته کرباس!

نه عروس دنیا نه داماد آخرت!

نه شیر شتر نه دیدار عرب!

نه مال دارم دیوان ببرند، نه ایمان دارم شیطان ببرد!

نه نماز شبگیر کن و نه آب توی شیر کن!

نه هر که به قامت مهتر، به قیمت بهتر.

نه هر که سر بتراشد قلندری داند                    هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست.. حافظ

نی به نوک دماغش نمی رسد!

نیش عقرب نه از ره کین است                      اقتضای طبیعتش این است!

نیکی و پرسش ؟!

فصل و

و آن کس که نکو گفت هم او خود نیکوست.

وای به کاری که نسازد خدا!

وای به وقتی که بگندد نمک!             ?هر چه بگندد نمکش می زنند...?

وقتی رشوه از در وارد می شود، عدالت از در دیگر می رود.

وقتی که با گرگ شام می خوری سگت را هم پهلویت نگه دار.

وعده سر خرمن دادن!

وفاداری مدار از بلبلان چشم                         که هر دم بر گلی دیگر سرایند

فصل ه

هر آنچه دیده بیند دل کند یاد                               ز دست دیده و دل هر دو فریاد.

هر جا خرس است، جای ترس است!

هر جا سنگ است برای پای لنگ است!

هر جا که پری رخیست، دیوی با اوست!

هر جا که نمک خوردی نمکدان مشکن!

هر جا هیچ جا، یک جا همه جا!

هر چه از دزد ماند، رمال برد!

رمال: فالگیر (عمل و شغل فالگیری)

هر چه بادا باد.

هر چه بر خود نمی پسندی به دیگران مپسند!

هر چه بگندد نمکش میزنند               وای به روزی که بگندد نمک!

هر چقدر پول بدی همانقدر آش می خوری!

هر چه پیش آید خوش آید!

هر چه خدا خواست همان شد             هر چه دلم خواست نه آن شد!

هر چه خواهی که نشنوی، مگوی.

هر چه دیر نپاید دلبستگی را نشاید!

هر چه رِشتم، پنبه شد!

هر چه زود برآید دیر نپاید.

هر چه سر، بزرگتر - درد بزرگتر!

هر چه عوض داره گله نداره!

هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی!

هر چه که پیدا می کند خرج اتینا می کند!

هر چه مار از پونه بدش می یاد، در لونه اش سبز می شود!

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست      ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست (حافظ)

تشریف: لباس فاخری که بزرگی به دیگران می بخشد.

هر چیز که خوار آید، یک روز به کار آید!

هر دردی را نیز درمان است.

هر دودی از کباب نیست!

هر راهی را به راهداری سپرده اند.

هر رفتی، آمدی دارد!

هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد!

هر سرازیری یک سر بالایی داره!

هر سرکه ای، از آب تُرش تر است!

هر سگ در خانه صاحبش شیر است!

هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی!

هر کاری که عوض داره گله نداره.

هر کس وطن خود را دوست دارد ولو این که جهنم باشد.

هر کسی آن درود، عاقبت کار که کشت.

هر کسی پنج روزه نوبت اوست                  دور مجنون گذشت و نوبت ماست.. (حافظ)

هر که بامش بیش برفش بیشتر!

هر که به امید همسایه نشست گرسنه می خوابد!

هر که تنها به قاضی رفت خوشحال بر می گردد!

هر که خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند!

هر که خیانت ورزد دستش در حساب بلرزد.

هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد گوید!

هر که را زر در ترازوست زور در بازوست!

هر که را طاووس خواهد، جور هندوستان کشد!

هر که را مال هست و عقلش نیست                            روزی آن مال، مالشی دهدش

هر آن که را عقل هست و مالش نیست                          روزی آن عقل بالشی دهدش (عمادی شهریاری)

هر که را می خواهی بشناسی یا با او معامله کن یا هم سفرش شو!

هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد!

هر که نان ازعمل خویش خورد                      منت از حاتم طایی نبرد!

هر گردی گردو نیست!

هر گلی زدی سر خودت زدی!

هزار تا چاقو بسازد یکیش دسته ندارد!

هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار!

هزار قورباغه جای یک ماهی را نمی گیرد!

هزار وعده خوبان یکی وفا نکند!

هشتش گروی نُهش است!

هلو برو تو گلو!

هنر، چشمه زاینده است و دولت پاینده.

هم از توبره می خورد هم از آخور!

توبره: کیسه ای که مسافران و شکارچیان لوازم کار و توشه خود را در آن گذارند. (کیسه ای که دارای بند است و در آن کاه و جو ریزند و بگردن چارپایان بندند تا از آن بخورند.

هم از شوربای قم افتادیم، هم از حلیم کاشان!

شوربا: نوعی آش است که مزه اش را ترش می کنند.

هم حلوای مرده هاست و هم خورشت زنده ها!

هم خدا را می خواهد، هم خرما را!

همسایه نزدیک، بهتر از برادر دور است!

هم فال است و هم تماشا!

همکار، همکار را نمی تواند ببیند!

هم می ترسم هم می ترسونم!

همنشین تو از تو به باید                            تا تو را عقل و دین بیفزاید

همه ابری باران ندارد!

همه سر و ته یک کرباسند!

همه قافله ی پس و پیشیم!

همه کاره و هیچ کاره!

همه ماری مهره ندارد!

همیشه روزگار به انسان رو نمی کند!

هنوز باد به زخمش نخورده است!

هنوز دهنش بوی شیر می دهد!

هنوز سر از تخم در نیاورده!

هنوز غوره نشده مویز شده!

هیچ ارزانی بی علت نیست و هیچ گرانی بی حکمت.

هیچ انگوری دوبار غوره نمی شود!

هیچ بدی نرفت که خوب جایش بیاید!

هیچ بقالی نمی گوید ماست من ترش است!

هیچ چراغی تا به صبح نمی سوزد!

هیچ دویی نیست که سه نشود!

هیچ عروس سیاه بختی نیست که تا چهل روز سفید بخت نباشد!

هیچ کاره و همه کاره!

هیچ کس در نزد خود چیزی نشد                    ?هیچ آهن نزد خود تیغی نشد...?

هیچ کس را توی گور دیگری نمی گذارند!

هیچ گرونی بی حکمت نیست!

فصل ی

یا خدا  یا خرما!

یار بد، بدتر بود از کار بد!

یا رومی روم، یا زنگی زنگ!

یارب مباد آن که گدا معتبر شود                                 گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود

یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم!

یا سخن دانسته گوی ای مرد نادان، یا خموش.

یار قدیم، اسب زین کرده است!

یار، مرا یاد کند ولو با یک هل پوک!

یار ناپایدار را دوست مدار.

یا کوچه گردی یا خانه داری!

یا مرگ یا اشتها!

یا مکن با پیل بانان دوستی                           یا بنا کن خانه ای در خورد پیل! (سعدی)

یکی رو توی ده راه نمی دادند سراغ کدخدا رو می گرفت!

یک ارزن از دستش نمی ریزد!

یک مرده بنام به که صد زنده به ننگ!

یک بز گـَر، گله را گر می کند!

یک داغ دل بس است برای قبیله ای!

یک انار و صد بیمار!

یک ده آباد بهتر ازصد شهر خراب!

یک بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک، آخر به دستی ملخک!

یک بام و دو هوا!

یک پا چاروق یک پا گیوه؟!

یک پاش این دنیا یک پاش اون دنیاست!

یک پول جیگرک، سفره قلمکار نمی خواد!

یک تب یک پهلوان را می خواباند!

یک تخته اش کم است!

یک دست به پیش و یک دست به پس!

یک دست صدا ندارد!

یک دستم سپر بود، یک دستم شمشیر، با دندانم که نمی توانم بجنگم!

یک دیوانه سنگی به چاه می اندازد که صد عاقل نمی توانند بیرون بیاورند!

یک روده راست توی شکمش نیست!

یک روزه مهمانیم و صد ساله دعاگو!

یک سال بخور نون و تره، صد سال بخور گوشت بره!

یک سر دارد و هزار سودا.

یک سوزن به خودت بزن و یک جوالدوز به مردم!

جوالدوز: وسیله ای که با آن پارچه های ضخیم را می دوزند (که از سوزن کلفت تر است)

یک سیب را که به هوا بیندازی تا بیاید پایین هزار تا چرخ می خورد!

یک شکم سیر بهتر از صد شکم نیمه سیر است!

یک عمر گدائی کرده، هنوز شب جمعه را نمی شناسد!

یک کاسه چی صد تا سرناچی!

سرنا: سازی است بادی که از چوبی مخصوص ساخته شود، این ساز در غالب نقاط ایران موجود است و آن را همراه دهل می نوازند و طول آن به طور کلی از نیم متر تجاوز نمی نماید.

یک کفش آهنی می خواهد و یک عصای فولادی!

یک کلاغ و چهل کلاغ!

یک مو هم از خرس کندن غنیمت است!

یک مویز و چهل قلندر!

یکی به نعل و یکی به میخ!

یکی را که در بند بینی مخند                                   مبادا که ناگه درافتی به بند

یکی کم است، دوتا غم است، سه تا که شد خاطر جمع است!

یکی مرده و یکی مرده دار، سومی به غضب خدا گرفتار!

یکی می بُره یکی می دوزه!

یکی نون نداشت بخورد، پیاز می خورد که اشتهایش باز شود!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد