دلتنگی ها ...
دلتنگی ها ...

دلتنگی ها ...

ضرب المثل فارسی از حرف (ت ) تا حرف (ر)

فصل ت

تا ابله در جهان بسیار است، مفلس در نمی ماند!

تابستان پدر یتیمان است!

تا پریشان نشود کار به سامان نرسد!

تا تریاق از عراق آرند                               مار گزیده مرده باشد (سعدی)

تا تنور گرم است نان را بچسبان!

تا توانی دلی به دست آور                 دل شکستن هنر نمی باشد

تا چراغ روشن است جانورها از سوراخ بیرون می آیند!

تا شب نروی، روز به جایی نرسی               تا غم نخوری به غم گساری نرسی.

تا کرکس بچه دار شد، مردار سیر نخورد!

تا گوساله گاو شود، دل مادرش آب شود!

تا گفته ای غلام توام، می فروشنت!

تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها!

تا نقدی ندهی، بضاعتی نستانی.

تب تند عرقش زود درمیاد!

تخم مرغ دزد، شتر مرغ دزد می شود.

تخم نکرد، نکرد وقتی هم کرد توی کاهدون کرد!

ترب هم جزء مرکبات شده؟!

ترتیزک خریدم قاتق نونم بشه، قاتل جونم شد!

قاتـُق: ماست

تعارف کم کن و بر مبلغ افزا!

تغاری بشکند ماستی بریزد                          جهان گردد به کام کاسه لیسان!

تلافی غِوره را سر کوزه در میاره!

تمرین زیاد بهترین استاد است.

تنبل مرو به سایه، سایه خودش می آیه!

تنها به قاضی رفته خوشحال برمی گرده!

توانگری به قناعت، به ز توانگری به بضاعت.

تو بگی ? ف ? من تا فرحزاد رفتم!

توبه ی گرگ مرگ است!

تو که خیرت نمی رسد، شر مرسان.

تو مو می بینی و من پیچش مو                   تو ابرو من اشارت های ابرو

توی دعوا، نون و حلوا خیرات نمی کنند!

فصل ث

ثمر علم ای پسر عمل است               ورنه تحصیل علم درد سر است

ثبات، قدم از پیش می برد.

ثروت را می توان پنهان کرد ولی فقر را نمی توان.

فصل ج

جا تر است و بچه نیست!

جاده ی دزد زده، تا چهل روز امن است!

جایی نمی خوابد که آب زیرش برود!

جایی که میوه نیست، چغندر سلطان مرکبات است!

جلوی ضرر را ازهر جا بگیری منفعت است.

جلو می خندد پشت سر خنجر می زند.

جواب ابلهان خاموشیست!

جواب های، هوی است!

جوانی کجایی که یادت بخیر!

جود از ابر و لاف از رعد است.

جور استاد به ز مهر پدر.

جوجه را آخر پاییز می شمرند!

جوجه همیشه زیر سبد نمی ماند!

جان به عزرائیل نمی دهد!

جهان بگردد ولیکن نگرددش احوال.

جهاندیده بسیار گوید دروغ.

جیبش تار عنکبوت بسته!

فصل چ

چهار دیواری اختیاری!

چاقو دسته ی خودش را نمی برد!

چاه کَن همیشه ته چاه است!

چاه مَکن بهر کسی، اول خودت، دوم کسی!

چاه می نماید و راه نمی نماید.

چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ.

چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است!

چشم دارد نخودچی، ابرو ندارد هیچی!

چشمش آلبالو گیلاس می چینه!

چشمش هزار کار می کنه که ابرویش نمی دونه!

چشمش را ببین، دلش را بخوان.

چغندر گوشت نمی شود، دشمن هم دوست نمی شود!

چنار در خانه اش را نمی بیند!

چوب خدا صدا نداره، هر کی بخوره  دوا  نداره!

چوب دو سر طلا ست!

چوب را که برداری، گربه دزده  فرار می کنه!

چوب معلم گـُله، هر کی نخوره خله!

چو بد کردی مشو ایمن ز آفات                     که واجب شد طبیعت را مکافات

چو به گشتی، طبیب از خود میازار              چراغ از بهر تاریکی نگه دار!

چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن.

چو گل بسیار شد پیلان بلرزند.

چو فردا شود، فکر فردا کنیم.

چون دوست دشمن است شکایت کجا برم.

چون قضا آید طبیب ابله شود.

چــه خوش است میــوه فروشــــی                  گر کس نخورد خودت بنوشی!

چه عزائیست که مرده شور هم گریه می کنه!

چیزی که شده پاره، وصله بر نمی داره!

چیزی که عوض داره، گله نداره!

فصل ح

حافظه ساعت زندگی است.

حتی در جهنم انسان می تواند رفیقی برای خود پیدا کند.

حتی سخت ترین زمستانها هم از بهار می رنجند.

حتی گاو با دم خود از خود دفاع می کند.

حتی گنج پادشاه پایان می یابد.

حتی مرغ کور هم گهگاهی دانه ای پیدا می کند.

حرف حق شمشیری است برنده.

حساب به دینار، بخشش به خروار

حسد عمیق تر از کک می گزد.

حسد وفاداری را نمی شناسد.

حسد پیر نمی شود.

حسود کور است.

حق بالاتر از قانون است.

حق شناسی بار سنگینی است.

حقیقت سنگین است لذا عده ای معدود حاضرند آن را حمل کنند.

حقیقت بهتراز طلاست.

حکمت سبک ترین بار سفر است.

حکمت برده، بلاهت است.

بلاهت: کم خردی

حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر

حکیمی که با جهان درافتد توقع عزت ندارد.

حماقت افراد، شهامت گدا را زیاد می کند.

حیف است اوقات که صرف بطالت گذرد.

حیف از کسی که رنج کشد بهر ناکسی

فصل خ

خار را در چشم دیگران می بیند و تیر را در چشم خودش نمی بیند!

خاشاک به گاله ارزان است، شنبه به جهود!

گاله: گلوله پنبه بر زده و حلاجی شده

خاک خور و نان بخیلان مخور خار ِنه ای زخم ذلیلان مخور?

خال مهرویان سیاه و دانه ی  فلفل سیاه       هر دو جانسوز است اما این کجا و آن کجا؟!

خاله سوسکه به بچه اش می گوید : قربون دست و پای بلورینت!

خانه ای را که دو کدبانوست، خاک تا زانوست!

خانه اگر پراز دشمن باشد بهتر است تا خالی باشد!

خانه ی خرس و بادیه مس ؟

خانه ی دوستان بروب و در دشمنان را مکوب!

خانه نشینی بی بی از بی چادریست!

خانه ی همسایه آش می پزند، به من چه ؟!

خاموشی از کلام بیهوده به.

خدا به آدم گدا، نه عزا بده نه عروسی!

خدا برف را به اندازه بام می دهد!

خدا جامه می دهد کو اندام؟ نان می دهد کو دندان؟

خدا را بنده نیست!

خدا روزی  رسان است، اما حرکتی هم می خواهد!

خدا سرما را به قدر بالا پوش می دهد!

خدا گر ز حکمت ببندد دری        ز رحمت گشاید در دیگری!

خدا میان دانه ی گندم خط گذاشته!

خدا نجار نیست اما در و تخته را خوب به هم جور می کند!

خدا وقتی بخواهد بدهد، نمی پرسد توکی هستی ؟

خدا همه چیز را به یک بنده نمی دهد.

خدا همان قدر که بنده ی بد داره، بنده ی خوب هم داره.

خدایا آنکه را عقل دادی چه ندادی و آنکه را عقل ندادی چه دادی ؟ (خواجه عبدالله انصاری)

خدا عقلی به تو بدهد، پولی به من!

خراب شود باغی که کلیدش چوب مو باشد!

خر است و یک کیله جو!

کیله : پیمانه ای باشد که بدان غله آرند و چیزهای دیگر پیمانند. (کیله برای توزین ماست و دوغ بکار می رود و آن ظرفی است که یک من و یک چارک تبریزی گنجایش دارد.)

خر ِ باربر، به که شیر مردم دَر!

خربزه ی شیرین مال شغاله!

خربزه که خوردی باید پای لرزش هم بشینی!

خربزه می خواهی یا هندوانه: هر دو دانه!

خر بیار و باقالی بار کن!

خرج که از کیسه مهمان بود                          حاتم طایی شدن آسان بود!

خر، خسته ? صاحب خر، ناراضی!

خر خفته جو نمی خوره!

خر را جایی می بندند که صاحب خر راضی باشه!

خر را که به عروسی می برند، برای خوشی نیست برای آبکشی است!

خر را گم کرده پی نعلش می گرده!

خرس در کوه، بوعلی سیناست!

خرس شکار نکرده رو، پوستشو نفروش!

خر ما از کُرگی دم نداشت!

خروار نمکه، مثقال هم نمکه!

خروسی را که شغال صبح می خواد ببره، بگذار سر شب ببره!

خشت اول چون نهد معمار کج                       تا ثریا می رود دیوار کج

خفته را خفته کی کند بیدار؟

خوشبخت آن که خورد و کِشت، بدبخت آنکه مرد و هِشت؟!

خواب پاسبان، چراغ دزده!

خنده کردن دل خوش می خواهد و گریه کردن سر و چشم!

خواب بامداد بازمی دارد آدمی را از روزی.

خواستن، توانستن است.

خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو!

خواهی که به کس دل ندهی، دیده ببند.

خودت را خسته ببین، رفیقت را مرده!

خودش رو نمی تونه نگهداره، چطور منو نگه می داره ؟

خودشناسی، خدا شناسی است.

خود گوئی و خود خندی؟ عجب مرد هنر مندی!

خودم کردم که لعنت بر خودم باد!

خود کرده را تدبیر نیست.

خوردن خوبی دارد، پس دادن بدی!

خوردن از برای زیستن است، نه زیستن از برای خوردن.

خودستایی جان من! برهان نادانی بود.

خوشا به حال کسانی که مردند و آواز تو را نشنیدند!

خوشا چاهی که آب از خود بر آرد!

خورشید چه سود آنرا کو راهبری نیست.

خورشید را به گِل نتوان اندود.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان             تا سیه روی شود هر که در او غِش باشد (حافظ)

خوش زبان باش در امان باش!

خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود.

خوش خو، خویش ِ بیگانگان باشد و بدخو، بیگانه ی خویشان!

خولی به کفم - به که کلنگی به هوا!

خون را با خون نمی شویند.

خوانسار است و یک خرس!

خویشتن را قدر خواهی ارج مردم را مبر.

خیر،  درِ  خانه صاحبش را می شناسد!

خیک بزرگ، روغنش خوب نمی شود!

فصل د

دادن به دیوانگی، گرفتن به عاقلی!

دارندگی است و برازندگی!

داری طرب کن، نداری طلب کن!

داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حساب است!

دانا داند و پرسد، نادان نداند و نپرسد!

دانا گوشت می خورد، نادان چغندر!

دانایی ، توانایی است

دانستن را کار بستن باید.

دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه                          هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا!

دختر تنبل، مادر کدبانو را دوست دارد!

دختر می خواهی مادرش را ببین، کرباس می خواهی پهناش را ببین!

دختری که مادرش تعریف کنه برای داییش خوب است!

در بیابان گرسنه را شلغم پخته به ز نقره خام!

در بیابان لنگه کفش، نعمت خداست!

در پس هر گریه آخر خنده ایست!

در جنگ، حلوا تقسیم نمی کنند!

در جوانی مستی، در پیری سستی، پس کی خداپرستی ؟!

در جهان هر کس که دارد نان مفت                 می تواند حرفهای خوب گفت!

در جهنم عقربی هست که از دستش به مار غاشیه پناه می برند!

در ِ جیبش را تار عنکبوت گرفته است!

در چهل سالگی طنبور می آموزد، در گور استاد خواهد شد!

طنبور: یکی از آلات زهی و آن سازی بود که کاسه و سطح آن هموار بود.

در حوضی که ماهی نیست، قورباغه سپهسالار است!

در خانه ات را ببند همسایه ات را دزد نکن!

در خانه اگر کس است یک حرف بس است!

در خانه مور، شبنمی طوفانست!

در خانه هر چه، مهمان هر که!

درخت اگر متحرک شدی ز جای بجای                     نه جور اره کشیدی و نه جفای تبر!

درخت پربار، سنگ می خورد!

درخت کاهلی، بارش گرسنگی است!

درخت کج جز به آتش راست نمی شه!

درخت گردکان به این بلندی               درخت خربزه الله اکبر!

درخت گردکان: درخت گردو

درخت هر چه بارش بیشتر شود، سرش پایین تر می آید!

درد خودم کم بود، این هم غرغر همسایه!

درد، کوه کوه میاد، مومو می ره!

در دروازه را می شه بست، اما در دهن مردم را نمی شه بست!

در دنیا همیشه به یک پاشنه نمی چرخد!

در دنیا یک خوبی می ماند و یک بدی!

در دیزی بازه، حیای گربه کجا رفته!

در زمستان، الو، به از پلو!

در زمستان یه جُل بهتر از یه دسته گل است!

جُل: روانداز

درزی در کوزه افتاد!

در زیر این گنبد آبنوسی، یکجا عزاست یکجا عروسی!

درس ادیب گر بود زمزمه محبتی                جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را(نظیری نیشابوری )

در سر عقل باید بود.

در شهر کورها یک چشم پادشاه است!

در شهر نی سواران باید سوار نی  شد!

در قلب هر کسی شیری نهفته است!

در عفو لذتی است که در انتقام نیست!

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست            هر وقت که دل به عشق دهی خوش دمی بود (حافظ شیرازی)

در کف شیر نر خونخواره ای                       غیر تسلیم و رضا کو چاره ای ؟

در مجلس خود راه مده همچو منی را                کافسرده دل، افسرده کند انجمنی را!

دِرَم داران عالم را کرم نیست                        کریمان را بدست اندر درم نیست!

در مسجد، نه کنَدنیست نه سوزاندنی!

درویش ِ از ده رانده، ادعای کدخدائی کند!

درویش را گفتند: در دکانت را ببند، دهنش را روی هم گذاشت!

در، همیشه به یک پاشنه نمی گردد!

در هفت آسمان یک ستاره ندارد!

دزد، آب گرون می خورد!

دزد از خانه مفلس، خجل آید برون!

دزد، بازار آشفته می خواهد!

دزد باش و مرد باش!

دزد به یک راه می رود، صاحب مال به هزار راه!

دزد حاضر و بز حاضر!

دزد ناشی به کاهدون می زنه!

دزدی؟ آن هم شلغم!

دزدی که نسیم را بدزدد دزد است!

دست بالای دست بسیار است ?در جهان پیل مست بسیار است ...?

دست به تنبک هر کس بزنی صدا می دهد!

دست بریده قدر دست بریده را می داند!

دست بشکند در آستین، سر بشکند در کلاه!

دست بیچاره چون بجان نرسد                        چاره جز پیرهن دریدن نیست!

دست بی هنر کفچه گداییست!

دست پشت سر ندارد!

دست پیش را گرفته که پس نیفتد!

دست تنگی بدتر از دلتنگی است!

دست خالی برای توسَر زدن خوبه!

دست در کاسه و مشت در پیشانی!

دست، دست را می شناسد!

دست دکاندار تلخ است!

دست راست را از چپ تشخیص نمی دهد!

دستش به دم گاو بند شده!

دستش به دهنش می رسد!

دستش در کیسه خلیفه است!

دستش را به کمرش گرفته که از بیگی نیفتد!

دست شکسته به کار می رود، دل شکسته به کار نمی رود!

دست شکسته وبال گردن است!

دستش نمک نداره!

دست، کار دل رو نمی کنه؛ دل،  کار دست رو!

دستش کج است!

دست که به چوب بردی گربه دزده حساب کار خودش را می کنه!

دست که بسیار شد برکت کم می شود!

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل                      پای ما لنگ است ومنزل بس دراز (حافظ شیرازی )

دست و روت را بشور من راهم بخور!

دست و رویش را با آب مرده شور خانه شسته است!

دستم را توی حنا گذاشته!

دستی را که حاکم ببرد، یا خون ندارد یا دیه!

دستی را که نمی توان برید باید بوسید!

دشمنان در زندان با هم دوست شوند!

دشمن دانا بلندت می کند                               بر زمینت می زند نادان دوست!

دشمن دانا که غم جان بود                             بهتر از آن دوست که نادان بود    (نظامی)

دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد                   ی که چه گفت زال با رستم گرد...? (سعدی)

دعا، خانه صاحبش را می شناسد!

دلاکها که بیکار می شوند سر هم را می تراشند!

دل بی غم در این عالم نباشد              اگر باشد بنی آدم نباشد

دل به دل راه دارد.

دل سفره نیست که آدم پیش هر کسی باز کنه!

دلو همیشه از چاه درست در نمی آید!

دماغش را بگیری جانش در می آید!

دم خروس از جیبش پیداست!

دمش را توی خمره زده است!

دندون اسبِ پیش کشی رو نمی شمرند!

دنده را شتر شکست، تاوانش را خر داد!

دنیا پس از مرگ ما، چه دریا چه سراب!

دنیا دُمش درازه!

دنیا جای آزمایش است، نه جای آسایش!

دنیا، دار مکافاته!

دنیا را آب ببرد او را خواب می برد!

دنیا را هر طور بگیری همانطور می گذره!

دنیایش مثل آخرت یزید است!

دنیا محل گذر است!

دو تا در را پهلوی هم می گذارند، برای این که به درد هم برسند!

دود از کنده بلند می شود!

دود، روزنه خودشو پیدا می کنه!

دودکش آتش نمی گیرد، مگر از داخل.

دوری و دوستی!

دوست آنست که بگریاند، دشمن آنست که بخنداند!

دوست خوب، در روز بد شناخته شود.

دوست همه کس، دوست هیچکس نیست!

دوستی بدوستی در، جو بیار زردآلو ببر!

دوستی دوستی از سرت می کنند پوستی ؟!

دو صد گفته چو نیم کردار نیست!

دو صد من استخوان باید که صد من بار بردارد!

دوغ خانگی ترش است!

دو قورت و نیمش باقی است!

دو قرص نان اگر از گندم است و گر ز جو                    دو تای جامه اگر کهنه است و گر ز نو

هزار مرتبه بهتر بنزد ابن یمین                                  ز فرمملکت کیقباد و کیخسرو

ده انگشت را خدا برابر نیافرید!

ده، برای کدخدا خوب است و برادرش!

ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. (گلستان سعدی)

دهنش آستر دارد!

دهنش چاک و بست ندارد!

دهن مردم را نمی شود بست!

دهنه ی جیبش را تار عنکبوت گرفته!

دیده می بیند، دل می خواهد!

دیر آمده، زود می خواهد برود!

دیشب همه شب کمچه زدی، کو حلوا؟!

دیگ به دیگ می گه روت سیاه

دیگ شراکت جوش نمی آید.

دیگران کاشتند ما خوردیم، ما می کاریم دیگران بخورند!

دیگ ملانصرالدین است!

دیوار ِ حاشا بلند است!

دیوار موش داره، موش هم گوش داره!

دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید!

فصل ذ

ذات نایافته از هستی بخش                              کی تواند که شود هستی بخش (جامی)

جمله ذراتی که در ارض و سماست                 جنس خود را همچو کاه و کهرباست (مولوی)

ذره ذره جمع گردد وانگهی دریا شود.

فصل ر

راستی کن که راستان رستند.

راه دزد زده تا چهل روز امن است.

راه دویده ، کفش دریده!

رخت دو جاری را در یک طشت نمی شود شست!

رستم است و یکدست اسلحه!

رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت              نریخت دُرد می و محتسب ز دیر گذشت. (آصفی هروی)

رطب خورده منع رطب چون کند!

رفت به نان برسد به جان رسید!

رفتم ثواب کنم  کباب شدم!

رفتم شهر کورها  دیدم همه کورند، من هم کور شدم!

رنگم را ببین و حالم را نپرس!

روبرو خاله و پشت سر چاله!

روده بزرگه روده کوچیکه را خورد!

روز از نو، روزی از نو!

روزگار، آینه را محتاج خاکستر کند!

روزگار است آن که گه عزت دهد، گه خوار دارد           چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

(قائم مقام فرهانی)

روزه خوردنش را دیدم، ولی نماز خواندنش را ندیده ام!

روزی به قدمه!

روغن چراغ ریخته وقف امامزاده است!

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز             تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی  (عبید زاکانی)

روی گدا سیاه است ولی کیسه اش پر است!

روح را صحبت ناجنس، عذابیست الیم               چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم... (حافظ)

ریسمان سوخت و کجیش بیرون نرفت!

ریش و قیچی هر دو دست شماست!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد