واژهایی که شاید در کلام کوچک است اما در معنا دریایی عظیم
قطره ای از بحر دل اوست.
صدای گام های خسته در هر غروب و شب هنگام شما را به یاد کدام لحظات زندگیتان می اندازد؟
پدر می آید با گام های محکم تا استحکام را به یاد در و دیوار و ساکنان خانه بیاندازد
روزگاری پدر ساعاتی کوتاه را به کسب و کار می پرداخت و چرخ زندگی می گشت
اما این روزها وقتی آفتاب بر کوه بوسه می زند پدر می رود،
شاید بتواند زمانی که آفتاب بر چهره ی خاک بوسه ی خداحافظی می زند
چرخ را به گونه ای چرخانده باشد....
وقتی اولین نگاهمان را بر زندگی گشودیم
سنگینی چرخ را بر دوش او گذاشتیم و
او پدر شد
روزها گذشت و اولین روزها دستانمان را در دستانش گذاشتیم
با هم تاتی تاتی کنان اتاق کوچک را پیمودیم
و او به عشق گام های کوچک ما سخت تر چرخ را هل می داد
اولین بابا گفتن او را به عرش عالی برد و حالا پدر،بابا بود و بابا،پدر
نمی دانم دستان کوچکتان را میان دستان بزرگش بیاد دارید
بزرگترین دستانی که می شناختید و به سختی یک انگشت او را میان دستتان جای می دادید
و در کنارش می دویدید تا هم گامش شوید؟
قوی ترین کسی که می شناختید پدر بود
بهترین حامی تان پدر بود.
کسی که با دستان پر به خانه می آید
باخنده ای بر لب و کوله بار خستگی بر دوش
تا به امروز اندیشیده اید که چرا پدر گاهی نشسته
و تکیه داده بر دیوار به خواب می رود؟ از خوشی؟
اولین روز مدرسه همه و همه اولین ها
دستانت که بزرگ و بزرگتر شد
به جای بوسه بر دستانش چه کردی؟
و حالا تو محکم و سنگین قدم بر می داری
انگار از روز اول اینگونه قدم بر می داشتی
انگار باد.... یاد آن روزها را با خود برده است!
امروز و هر روز روز پدر است. چرا که او هر روز پدر است.
هر روز محکم و خسته چرخ را می گرداند.دستان او هنوز بزرگ است
اما تو دیگر مسخ دستان خودت هستی
ولی پدر از تو نه دستان بزرگت را می خواهد و نه گام های استوارت را
زیرا بزرگی دستان و گام های استوار و دل شادت آرزویش بوده
و دل خوشی روزهای سختی اش.
او از تو لبخند محبت آمیزی
به سپاس همه ی آن روزها و شبها می خواهد.
پس لبخندت را از او دریغ مدار
و بدان دستانت هنوز کوچک است و تجربه ای ندارد
امید و اعتبارت به اعتبار اوست...
با تشـــــــــــکر از: مونا
ین جانب آپم
سلام خیلی مخلصیم بابا مبارکه..................................
امیدوارم که روز به روز بهتر بشه و زیباتر از قبل
گل باشی