هم دیدنی بودی هم خواستنی بودی
هم چیدنی بودی هم باغچمون گل داشت
زنجیر می خواستم دستاتو بخشیدی
از من تا اون دستات هر دره ای پل داشت
پل بود اما ریخت گل بود اما مُرد
عمر منم قده عشقت تحمل داشت
هر روز پاییزه هر هفته پاییزه
هر ماه پاییزه هر سال پاییزه
پنهونم از چشمات ماه پس ِ ابرم
من کاسه ی صبرم این کاسه لبریزه
آروم نمی گیرم از دست زنجیرم
بی عشق می میرم من روز دیدارم
از دوستی پر من از دوست دلخور من
آجر به آجر من ، من پشت دیوارم
لعنت به این دیدار لعنت به این دیوار
لعنت به این آوار من زیر آوارم
هر روز پاییزه هر هفته پاییزه
هر ماه پاییزه هر سال پاییزه
پنهونم از چشمات ماه پس ِ ابرم
من کاسه ی صبرم این کاسه لبریزه
مرد است دیگر…
گاهی تند می شود، گاهی عاشقانه می گوید…
مرد است دیگر…
غرورش آسمان و دلش دریاست…
تو چه می دانی از بغض گلو گیر کرده یک مرد؟!
تو چه می دانی که چشمانت دنیای او شده…
تو چه می دانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش؟!
مرد را فقط مرد می فهمد و مرد…
ای سرو ناز گوشه ی صحرا چه می کنی؟
بی کس و غریب، یکه و تنها چه می کنی؟
باغت کجاست؟ آب روان کو؟ شکوفه کو؟
اینک کنار صخره ی سما چه می کنی؟
بعد از نوای بلبل و غوغای فاخته…
با نعره های بوم بد آوا چه می کنی؟
بالیده ای مدام به گلزار و سبزه زار…
زانو زده به خاک، تو اینجا چه می کنی؟
در انتظار نم نم باران نشسته ای…
میبینم صورتمو تو آینه،
با لبی خسته میپرسم از خودم :
این غریبه کیه ؟ از من چی میخواد ؟
اون به من یا من به اون خیره شدم ؟
باورم نمیشه هر چی می بینم ،
چشامو یه لحظه رو هم می ذارم ،
به خودم میگم که این صورتکه ،
میتونم از صورتم ورش دارم!
میکشم دستامو روی صورتام،
هر چی باید بدونم دستام میگه،
منو توی آینه نشون میده،
میگه: این تو ای، نه هیچ کس دیگه!
صد مسافر آمد اما هیچکس عاشق نبود
هیچکس حتی با خودش صادق نبود
هیچکس آیینه ای از آب در دستش نداشت
توشه ای جز کوله بار خواب در دستش نداشت
هیچکس بی چتر در باران شیدایی نرفت
هیچکس تا گم شدن، تا مرز پیدایی نرفت
هیچکس با همرهش از فصل دلکندن نگفت
از مسافر، از سفر، از شوق، از رفتن نگفت
هر کسی در بغض مه راهی بجایی جست ورفت
دست از مشق سفر، از عاشقیها شست ورفت
از کسی ردی، نشانی، خاطری، پیدا نبود
این دل نوشته ها را دوستش دارم
همه ی این کلمات و واژه ها را
که نه ، که تمامی مقصود دلم را
اهل روزگار بدانند
من او را دوست می دارم
هنوز عکس نگاه او با من است
هنوز آن ده از ماهی که اتو کشیده
کنج صفحه است
برای من ، یعنی تمنای او
حتی آن بی مهری که به سینه ام ریخته است
هنوز آن گوشه های نایاب دلم
از بودن با او بی قرار است
هنوز نامش عزیز ترین قشنگی هاست
در این اوقات ناخوش دلتنگی ها
هنوز …
Nanananana
Nanananana
Nanananana
Nanananana
Live
Live is life
Labadab dab dab live
Live is life
When we all give the power
We all give the best
Every minute of an hour
Don't think about the rest
And you all get the power
You all get the best
When everyone gets everything
And every song everybody sings
Live is life
Live is life
Labadab dab dab live
Live is life
Live is life, when we all feel the power
Live is life, come on stand up and dance
Live is life, when the feelings of the people
Live is life, is the feeling of the band
When we all give the power
We all give the best
Every minute of an hour
Don't think about the rest
Then you all get the power
You all get the best
When everyone gives everything
And every song everybody sings
Live is life
Live is life
Labadab dab dab live
Live is life
Live
Live is life
Live is life
Labadab dab dab live
Live is life
And you call when it's over
You call it should last
Every minute of the future
is a memory of the past
Cause we all gave the power
We all gave the best
And everyone Gave everything
And every song everybody sang
Live Is Life یکی دیگر از ملودی های خاطره انگیز سالهای دور بود ملودی که سرشار از امید و انرژی بود حتی متن شعرش هم بسیار زیبا و امید بخش هست
ازبوذرجمهرپرسیدند:نعمتی سراغ داری که برآرشک نبرند وبلایی که برصاحبش رحم نکنند ؟
پاسخ داد:آری آن نعمت تواضع است آن بلا هم تکبر است
هنگام مرگ بوذرجمهر به وی گفتند وصیت کن :گفت چه وصیت کنم درحالیکه جاهل بدنیا آمدم وبه اکراه میروم آن خانه که بنده جاهل وارد شودومکروه خارج شود سزاواردل بستن نیست
کریمان راباسخن نر م م یتوان فریفت
هرکه ازچیزی بترسد ازآن میگریزد اماهرکه ازخییدابترسدبه اوپناه میبرد
آموزش احمق عمرهدردادن است
ارسطو
صرف نظرکردن ازحاجت بهترازخواهش نااهلان است
بلیناس
ازحکیمی پرسیدند:نواضع چیست؟گفت:تکبرباتوانگران
وهم اوگوید:سرآمد حکمتهاخوی خوش است
هرکه تمیز نیک وبدندهدملحق به چارپایان است
سقراط
بامردم بدسرشت وشرور رفاقت نکن که بر تومنت می نهند که ازشرشان در امان باشی
پیری ابری است مرض بار
افلاطون
عجب ازکسانی که بزرگی میکنندبااینکه دومرتبه ازمجرای بول عبورکرده اند
عجب ازکسانی که غلامان راباپول میخرندولی آزادگان راباکرم نمی خرند
بقراط
هرکه دنیاخواهدعلم آموزد وهرکه آخرت خواهددرعمل کوشد
ابن سینا
ازآن قوم نباش که آشکاراشیطان رالعن کنندودرپنهان فرمانش راببرند
بقراط
داروی خشم خاموشی است
زنان برمردان (چه بزرگواروچه فرومایه)چیره شوند
سقراط
حکیمی گوید:بدترین زمامداران آنانندکه ازمستمندان دورترندوبدترین مستمندان آنانندکه به زمامداران نزدیکترند
هم نَشینی مردم ناجنس تب روح است
ازدواج یک ماه شادی است ویم عمراندوه وپرداخت مهریه وکوفتگی پشت(زیربار محنت)
بقراط
حکیمی گوید:هرکه تلخی دواراتحمل نکندشیرینی شفارانچشد
ََََََََََبخیل برای ثروت خودنگهبان است وبرای وارثان انباردار
بوذرجمهری
هرکس اخلاقش بداست رزقش تنگ است
هرکس کم راست گوید کم رفیق یابد
لقمان حکیم