دلتنگی ها ...
دلتنگی ها ...

دلتنگی ها ...

به سه چیز تکیه نکن ...

به سه چیز تکیه نکن ... 

غرور، دروغ و عشق... 

آدم با غرور می تازد، 

با دروغ می بازد  

و با عشق می میرد... 

 

                                          زنده یاد دکتر شریعتی

امید !!!

آنچه میخواهیم نیستیم و آنچه هستیم نمیخواهیم . آنچه دوست داریم نداریم و آنچه داریم دوست نداریم و عجیب است امیدوار فردائی روشن هستیم.

پدرم....

پدر دستات برام گهواره بودن

دو چشـمونت چراغ خونه من

بجزء تو از همـــه دنیا بریدم

کسی رو مثل تو عاشق ندیدم

ببـــوســــم پینــه دســتاتُ بابا

ببوسم صورت چون ماتو بابا

نشــسته روی موهات برف پیری

الــهی مـــــن بمـــــیرم تو نمیری

پدر ای قبـــله راه سعادت

کنارت بودنه واسم عبادت

"تو رو هم چون نفسها دوس دارم

نذار در حســرت چشــمات ببارم"


 

 

بخاطر دارم خوب سی وچهار سال پیش را، چه آسان از میان ما رفتی ... 

هنوز هم التهاب آنروزها با من است و زمان، نبود تو را بیشتر می‌کند. کجاست عادت خاک؟ کجاست سردی‌اش که مرا نمی‌گیرد. باور دارم که هستی. هنوز منتظرم که چشمان منتظر تو را ببینم، وقتی مسافرِ خانه تو می‌شوم. سایه مانده روی دیوار اتاقت غریب است و غریبی می‌کند. هنوز بغضم می‌شکند وقتی عقربه‌ها می‌رسند به۵عصر وقتی قلبت ایستاد و قامت ضعیفت ترک خورد...
سلام پدر
دلگیر مباش از من اگر بد شده‌ام این روزها. دلگیر مباش از من اگر بد می‌کنم با خود.
اینجا نشسته‌ای، روبروی نگاه من و نگرانی، می‌دانم.
می‌دانم بد شده‌ام تو می‌دانی و خدا و همین است که تنها مانده‌ام بی تو.و همه چیز من چنان گم شده میان غبار، که خود را هم نمی‌بینم.روی از من مگردان در این لحظات نیازُ باور کن حالا بیشتر از پیش به تو و سایه مهرت نیاز دارم

تو را نمی بخشم...

نمی بخشمت بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی بخاطر دلی که برایم شکستی بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی
بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی

 
و می بخشمت
بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

محل گذر ...

زندگی محل گذره ... 

               چه اینکه تو بخاطر اون از همه چیز بگذری... 

                                         و چه اون بخاطر هر چیزی از تو...!!! 

عشق یعنی...

عشق یعنی مستی و دیوانگی ... عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر ... عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار آویختن ... عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن ... عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختن ... عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتظار ... عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن ... عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب ... عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی سوز  نـــی ، آه شبان ... عشق یعنی معنی یک رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دل سوخته ... عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن ... عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن ... عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تیمّم، یک نماز ... عشق یعنی عالمی راز و نیاز

سرشک بخت ...

دردا که سرشک بخت شوریده ی من
 چون حسرت عشق ، مرده بر دیده ی من
 اشکم همه من ! اشک تو چون پاک کنم ؟
 ای بخت ز قعر قبر دزدیده ی من 

 

                ... کارو ...

گل سرخ و گل زرد

گل سرخی به او دادم ، گل زردی به من داد
 برای یک لحظه ناتمام ، قلبم از تپش افتاد
 با تعجب پرسیدم : مگر از من متنفری ؟
 گفت : نه باور کن ،نه ! ولی چون تو را واقعا دوست دارم ، نمی خواهم
پس از آنکه کام از من گرفتی ، برای پیدا کردن گل زرد ، زحمتی
به خود هموار کنی 
 

 

                        .......کارو......